نام دبیر:خلیلی
 مقطع:اول راهنمایی
… تاریخ جلسه: روز … 04 … ماه… 09
مبحث
کتاب درسی
صفحه 50  58
قلب کوچکم را به چه کسی ھدیه
بدھم
فارسی
92 – رسالت سال تحصیلی 93

انواع افعال:افعال بھ دو دستھ تقسیم می شوند: ۱افعال ربطی یا اسنادی ۲افعال غیر ربطی
افعال اسنادی یا ربطی:افعال اسنادی افعالی ھستند کھ روی دادن حالتی را مطرح می کنند,این افعال محدود ھستند و از چند فعل ساختھ شده
اند,این افعال عبارتند از:است,بود,شد,گشت وگردید چرخیدن
نکتھ ۱:دو فعل گشت وگردید زمانی جز افعال اسنادی قرار می گیرندکھ بھ معنای تفریح کردن نباشند.در غیر این صورت فعل
غیرربطیبھ حساب می آیند.مثل:علی در پارک گشت.(تفریح کرد) (فعل غیر ربطی) ,ھوا سرد گشت.(فعل ربطی)
نکتھ ۲:دو فعل "گشت وگردید"زمانی فعل اسنادی ھستند کھ با حذف آن ھا بتوان افعال اسنادی دیگر را جایگزین کرد.
مثل:ھوا سرد گشت.ھوا سرد بود.ھوا سرد است.ھوا سرد شد.(افعال اسنادی) ۱نھاد
در صورتی کھ فعل جملھ از افعال اسنادی باشد ارکان تشکیل دھنده جملھ بدین گونھ می باشند: ۲مسند
نکتھ ۱:دو جز "متمم وقید "در برخی جملات وجود دارند. ۳متمم
4 قید
5فعل اسنادي
افعال غیر ربطی:
بھ جز ۵ فعل مطرح شده مابقی افعال ھمگی افعال غیر ریطی ھستند. مثل : رفت , گفت , خورد , خواند ع خوابید , بخشید و .....
چھ کسی ؟
. نھاد
. چھ چیزی ؟
چھ کسی را ؟
. ارکان جملھ با افعال مفعول
. غیر ربطی چھ چیزی را ؟
. متمم : بھ کلمات بعد از حرف اضافھ گفتھ می شود.
. قید
. فعل غیر ربطی
مفعول :
در برخی جملات کھ دارای افعال غیر ربطی ھستند معنای جملھ تکمیل نمی گردد تا جزء دیگری علاوه بر نھاد + فعل در جملھ قرار گیرد
کھ آن جزء مفعول است.
. نھاد فعل نھاد مفعول
فعل علی آمد جملھ
کامل است علی زد علی ایمان را زد
. چھ کسی را زد ؟
. جملھ ناقص است نشانھ ی
مفعول .
چھ چیزی را زد؟
نکتھ ی ۱ : [را] نشانھ ی مفعول است.
نکتھ ی ۲ : رکن مفعول فقط در جملاتی کھ دارای افعال غیر ربطی ھستند وجود دارد.
صنعت ادبی تکرار :
گاھی شاعر و نویسنده برای این کھ بھ موضوعی تأکید و تکیھ کند برخی کلمات را تکرار می کند؛ تکرار در صورتی زیباست کھ مقصد و
ھدف از آن تأکید بر موضوع باشد.
متمّ م :
بخشی از جملھ است کھ باعث تشکیل شدن جملھ می گردد , جزء "متمّم" ھم در افعال غیر ربطی و ھم در افعال ربطی وجود دارد.
متمّم :بھ کلمھ ای کھ بعد از حروف اضافھ قرار بگیرد "متمّم" گفتھ می شود.
حروف اضافھ :
. بھ ، از ، در ، بر برای ، بدون ، بی ، چون
. مثل , مانند , ھمچون جز ، بھ جز ، با
مثل :
علی با دوستش بھ مدرسھ رفت .
. حرف اضافھ متمّم حرف اضافھ متمّم
برف ھا ھمچون گلولھ ھای سفید کاموا زمین را زیبا کردند.
. حرف اضافھ متمّم